5- آيه هفدهم از سورهی مبارکهی هود
6- آیه هیجدهم و نوزدهم از سورهی مبارکهی هود
7- آیه بیستم از سورهی مبارکهی هود
با بررسی آیات قرآنی مشخّص میشود که این کتاب آسمانی در تبیین برخی حوادث و وقایع تاریخی مخصوصاً در عصر پیامبر اعظم(صلواتاللهعلیهوآلهوسلم) از ذکر نام افراد خودداری کرده و هیچگونه مدح و ذمّی از افراد یا گروه خاص با ذکر نام آنها به عمل نیاورده است، مگر در دو مورد؛ یکی ابولهب که دشمن مشهور اسلام بود و دیگری زید بن حارثه که پسرخواندهی پیامبر(صلواتاللهعلیهوآلهوسلم)است. همین مسئله باعث شده برخی مدّعیان تحریف قرآن کریم، آنرا دلیلی بر حذف نام برخی افراد در قرآن کریم و تحریف آن بدانند و به تبع آن قائل به حذف برخی آیات از جمله آیات مشتمل بر فضائل علی بن ابیطالب(علیه السلام) و ائمه اطهار(علیهمالسلام)، شوند. این ادّعا زمانی پذیرفته خواهد بود که عدم ذکر نام افراد و اشاره اجمالی به حوادث به ندرت در قرآن کریم صورت گرفته باشد، امّا اگر نتیجه بررسی نشان دهد که سنّت جاریه قرآن کریم بر این تعلّق گرفته که اشارهی مستقیمی به نام افراد نشده و به نحو کلی به قضایا پرداخته شود، صحّت این ادّعا زیر سؤال خواهد رفت. در این نوشته برای اثبات این نکته برخی آیاتی را در شأن افراد یا گروههای خاصی وارد شده و در مورد آنها مدح و ذمّی صورت گرفته، امّا ذکری از نام آنها نشده مورد بررسی قرار میگیرد و با استفاده از روایاتی که در مورد شأن نزول این آیات میباشد، این مسئله بررسی میشود که عدم ذکر نام اشخاص و گروهها ناشی از تحریف قرآن است و یا دأب قرآن کریم چنین بوده است. برای این منظور سورهی هود، محور تحقیق قرار گرفته است.
«ألا إِنَّهُمْ يَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِيَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ»[1] (آگاه باشيد كه آنان دل مىگردانند [و مىكوشند] تا [راز خود را] از او نهفته دارند. آگاه باشيد آنگاه كه آنان جامههايشان را بر سر مىكشند [خدا] آنچه را نهفته و آنچه را آشكار مىدارند، مىداند، زيرا او به اسرار سينهها داناست.»[2]
در برخی تفاسیر اسباب نزولی برای این آیه ذکر شده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) این آیه در مورد أخنس بن شريق نازل شده است؛ چراکه أبو صالح از ابن عباس نقل کرده است که أخنس زمانی که با رسول خدا(صلى اللّه عليه و سلم) مجالست میکرد، سوگند میخورد که ایشان را دوست دارد، امّا در واقع، خلاف آنچه اظهار میکرد در دل داشت و لذا این آیه در شأن وی نازل شد. این دیدگاه در برخی تفاسیر شیعی نیز مورد قبول واقع شده است.[3]
ب) محمد بن عبّاد از ابن عبّاس روایت کرده است که این آیه در مورد گروهی از مردم نازل شده که هنگام قضاء حاجت و خلوتکردن با همسرانشان، حیاء میکردند و لباس را از تن خویش خارج نمیکردند و لذا خود را در لباس میپیچیدند. [4]
ج) عبدالله بن شدّاد نقل کرده که این آیه در مورد برخی منافقین نازل شده است که وقتی از کنار رسول خدا عبور میکردند روی بر میگرداندند و سر به زیر میانداختند و صورت خود را میپوشاندند تا رسول خدا آنها را نبیند. در كافى شریف نیز ذيل این فقره از آيه یعنی «أَلا حِينَ يَسْتَغْشُونَ ثِيابَهُمْ» روايتی از امام باقر(عليه السّلام) نقل شده است مبنی بر اینکه مشركين وقتى ناگزير بودند از نزديكى پيغمبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آلهوسلّم) عبور كنند خود را در عبا و يا لباس خويش مىپيچيدند و پشت به آنحضرت میکردند كه شناخته نشوند. لذا اين آيه در مورد این کار آنها نازل گرديد.[5]
د) زجّاج در شأن نزول این آیه گفته است که گروهی از مشرکان که دشمن رسول خدا بودند میگفتند اگر درهای منزل خود را ببندیم و پردهها را فرواندازیم و لباس خود را بر سر خود بکشیم و و سرهای خود را به هم نزدیک سازیم، دیگر شناخته نخواهیم شد امّا خداوند رسول خود را از این مسئله آگاه کرد. در کتاب شریف کافی نیز روایتی با همین مضمون از ابن محبوب از جميل بن صالح از سدير از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است.[6]
5- ابن انبار گفته است که این آیه در مورد گروهی نازل شد که به جهت شدّت عداوت با رسول خدا (صلى اللّه عليه و سلم) زمانی که صدای قرآن او را میشنیدند، روی بر میگرداندند و لباس خود را بر سر میکشیدند تا صدای رسول خدا از آنها دور شود و چیزی از آیات قرآن در گوش آنها داخل نشود.[7]
از مجموع آنچه در تفاسیر در شأن نزول این آیه ذکر شده میتوان نتیجه گرفت که مورد خاص این آیه فرد یا افرادی از منافقین و مشرکین در عصر رسول خدا(صلی الله و علیه و آله) بودند که مایل به شنیدن کلام ایشان نبودند و یا از ملاقات با ایشان به جهت رسوا شدن یا امر دیگری اکراه داشتند، لذا خود را از دید حضرت مخفی میکردند. امّا خداوند در نقل عمل آنها نامی از ایشان نبرده و به صورت کلی مسئله را مطرح کرده است تا به همهی افراد این مسئله را گوشتزد کند که رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) به امر الهی، عالم سرّ و نهان است و از اعمال و نیز نیّات باطنی افراد مطلّع است.
«وَما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ فِي كِتابٍ مُبِينٍ»[8] (و هيچ جنبندهاى در زمين نيست مگر [اينكه] روزيش بر عهده خداست، و [او] قرارگاه و محلّ مُردنش را مىداند. همه [اينها] در كتابى روشن [ثبت] است.)[9]
عياشى در ذیل آيه «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» این روایت را از حضرت باقر (عليه السّلام) آورده است که فرمودند: مرد باديهنشينی حضور پيغمبر اكرم(صلّى اللّه عليه و آلهوسلّم) شرفياب شده و از كثرت عائله خود و سختى زندگى و تنگى معاش شكايت نموده و گريه كرد بطوريكه مسلمانان بر حال او رقت نمودند و از حضرت استدعاى دعا کردند. رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) آيه فوق را تلاوت فرموده و گفتند هر كس متكفل معاش عائله خويش بوده و در تحصيل روزى آنها تلاش نمايد، خداوند مانند باران روزى را بر او ببارد؛ اگر كم باشند كم و اگر زياد باشند زياد. آنگاه پيغمبر اكرم(صلی الله و علیه و آله) در حق آن مرد دعا نموده و مسلمانان آمين گفتند پس از چندى او را ديدند و از حالش جويا شدند. گفت: از بركت دعاى پيغمبر بهترين حال را دارم و خداوند مال حلال زيادى بمن عطا فرموده است.[10]
با مرور این روایت مشخّص میشود که مورد این آیه فرد مشّخص یعنی فرد بادیهنشین بوده امّا از آنجا که مسئلهی مورد اشاره در این آیه یعنی نزول رزق و روزی از ناحیهی خداوند منحصر به این فرد خاص نبوده و شامل همهی موجودات و انسانها میشود، خداوند از ذکر نام این فرد خودداری کرده و مسئله را به صورت کلی بیان کرده است.
«وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُسٌ كَفُورٌ وَ لَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّي، إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُور»[11] (و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از وى سلب كنيم، قطعاً نوميد و ناسپاس خواهد بود و اگر پس از محنتى كه به او رسيده نعمتى به او بچشانيم حتماً خواهد گفت: «گرفتاريها از من دور شد!» بىگمان، او شادمان و فخرفروش است.)[12]
در مورد اینکه واژهی «انسان» در آیه فوق اشاره به چه کسی دارد، در برخی تفاسیر آمده است که گفته شده این فرد وليد بن مغيره، و یا عبد اللّه بن أميه مخزومي است.[13] با این حال لسان این آیه عام بوده و شامل همهی انسانها میشود. به تعبیر دیگر، خداوند خواسته در آیه، حال عمومی انسانها را توصیف کند که چگونه نعمت و الطاف الهی را فراموش میکنند و خیرات را به خود و امور شرّ را به خدا نسبت میدهند. از همین روست که در برخی تفاسیر آمده است که لفظ «انسان» اسم جنس بوده و میتواند شامل یک فرد یا چندین شخص گردد.[14]
«فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ أَنْ يَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيل».[15] (و مبادا تو برخى از آنچه را كه به سويت وحى مىشود ترك گويى و سينهات بدان تنگ گردد كه مىگويند: «چرا گنجى بر او فرو فرستاده نشده يا فرشتهاى با او نيامده است؟» تو فقط هشداردهندهاى، و خدا بر هر چيزى نگهبان است.)[16]
علی بن ابراهیم از پدرش با سلسله سند از امام صادق(علیه السلام) روایت کرده است که سبب نزول این آیه آن بود که رسول خدا(صلی الله و علیه و آله) روزی از منزل خارج شد و به امیر مؤمنان فرمود ای علی از خداوند خواستهام تا او را وزیر من قرار دهد و خداوند چنین کرد و از او خواستم که تورا وصی من قرار دهد و او چنین کرد و از او خواستم تا تو را جانشین من در امت قرار دهد و چنین کرد در این هنگام شخصی از منافقین گفت به خدا قسم یک صاع خرما در نزد من از آنچه محمد از پروردگارش طلب کرد دوستداشتنی تر است، چرا محمد از خدا نخواست ملکی برای پشتیبانی وی بفرستد یا مالی را در خواست کند تا از در راه آنچه در اوست بهره برد. به خد قسم پیامبر تا حال علی را برای انجام کاری نخواسته است مگر اینکه علی او را اجابت کرده است. در این هنگام این آیه ناز شد که «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ ....الآيه.»[17]
سبب نزول دیگری که برای نزول این آیه بیان شده به این شرح است:
جابر بن أرقم از برادرش زيد بن أرقم روایت میکند که جبرئیل در عشاء روز عرفه فرمان وصایت حضرت علی را برای پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) آورد امّا پیامبر در دل از مخالفت و تکذیب اهل گناه و نفاق خوف داشت. پس آنحضرت گروهی، که من نیز جزو آنها بودم، را فراخواند و در مورد بیان این مسئله در موسم حج با آنها مشورت کرد و ما نیز مطالبی گفتیم که به خاطر ندارم دقیقاً چه بود. آنگاه حضرت گریست. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت ای محمد آیا از ابلاغ امر الهی در هراسی؟ پیامبر(صلی الله و علیه و آله) پاسخ داد: خیر ای جبرائیل. خداوند خود آگاه است که من در نپذیرفتن امر رسالتم، چه ها از قریش نکشیدم تا اینکه مأمور به جهاد با آنها شدم و خداوند جنودی را از آسمان نازل کرد و مرا بر آنها پیروز گردانید، امّا چگونه علی را به عنوان جانشین بعد از خودم معرفی کنم. پس جبرئیل از محضر رسول خدا رفت و پس از آن بود که این آیه نازل شد: «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ»[18]
طبرسى نیز از ابن عباس روايت كرده که سبب نزول آيه «فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما يُوحى إِلَيْكَ» آن بود که رؤسای مكه و قريش، حضور پيغمبر اكرم(صلی الله و علیه و آله) شرفياب شدند و عرض كردند اى محمد! اگر تو پيغمبر راستگوئى هستى كوههاى مكه را براى ما مبدل به طلا كن و فرشتگانى بسوى ما بياور تا به نبوت تو گواهى دهند. در جواب آنها آيه فوق از ناحیهی خداوند نازل شد.[19]
آیه فوق نیز علیرغم اینکه موارد خاصی برای آن در تفاسیر و روایات ذکر شده، امّا نامی از فرد خاصی در متن آیه نیست و شاید بدین جهت بوده که خداوند خواسته است به مؤمنین بیاموزد که پیامبر اکرم(صلی الله و علیه و آله) هیچ وقت تحت تأثیر امیال و تأثرات شخصی نبوده است و هر آنچه خداوند به او امر میکرد، هرچند انجام آن برای ایشان مشکل بوده، امتثال کرده و به مردم میرسانده است.
«أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً أُولئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لايُؤْمِنُونَ»[20] (آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او، پيرو آن است، و پيش از وى [نيز] كتاب موسى راهبر و مايه رحمت بوده است [دروغ مىبافد]؟ آنان [كه در جستجوى حقيقتاند] به آن مىگروند، و هر كس از گروههاى [مخالف] به آن كفر ورزد، آتش وعدهگاه اوست. پس در آن ترديد مكن كه آن حقّ است [و] از جانب پروردگارت [آمده است] ولى بيشتر مردم باور نمىكنند.)[21]
در تفسیر این آیه برخی با استناد به روایات، مصداق این فقره یعنی «وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ» را حضرت علی(علیه السلام) دانسته اند و ولایت ایشان را چیزی میدانند که در کتاب موسی موجود بوده است: «وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً»[22]
در بصائر الدرجات نیز با ذكر سند از اصبغ بن نباته روايت شده است که اميرالمؤمنين (ع) فرمودند: اگر مىگذاشتند زمام حكومت را به دست بگيرم، در بين اهل تورات با توراتشان و در بين اهل انجيل با انجيلشان و در بين اهل قرآن با قرآنشان حكم مىكردم، حكمى كه با درخشندگى به سوى خدا بالا رود. به خدا سوگند هيچ آيهاى از كتاب خدا در شب و يا در روز نازل نشده مگر آنكه مىدانم در حق چه كسى نازل شده و هيچ انسانى نيست كه سرش با تيغ تراشيده شده مگر آنكه آيهاى از كتاب خدا در بارهاش نازل شده كه يا او را به سوى بهشت سوق مىدهد و يا به سوى آتش. وقتى سخن امام بدينجا رسيد، مردى برخاست و گفت: ای امير مؤمنان! آن كدام آيه قرآن است كه در حق خود شما نازل شده است؟ حضرت فرمودند: آيا اين قول خداى تعالى را نشنيدهاى كه مىفرمايد: «أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»، پس رسول اللَّه (صلواتاللهعلیهوآلهوسلم)بر بينهاى از پروردگارش بود، و من شاهدى براى او و از خود اويم.[23]
همچنین در مورد این فقره که «و من يكفر به من الاحزاب»، گفته شده است که منظور، احزاب مشرکین عرب و برخی فرق کفار مثل یهود ونصاری میباشند و لذا معنای آیه این خواهد شد که آيا كسيكه بر بينه و بصيرت از پروردگارش باشد، مثل كسى میماند كه مرادش حيات دنيا و زينت آن است و ايمان نياورده باشد و كسيكه بمحمد( صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و قرآن، از جمله مشركين عرب و فرق كفار مثل يهود و نصارى و غيره، كافر گردد، مسير و مستقر و وعدهگاه او آتش است.[24]
در کتاب صافی نیز مصادیق «احزاب» أهل مكه و کسانیکه با آنها علیه رسول خدا همدست بودند، معرّفی شده است.([25])
صاحب تفسير المنار و شيخ مراغى نیز از مقاتل (كه همه از مفسران اهل تسنن هستند) نقل كردهاند كه منظور از كلمه «احزاب» بني اميه، بنى مغيره بن عبد اللّه مخزومى، آل طلحة بن عبد اللّه و گروههائى نظير آنان از قبيل يهود و نصارى است. ([26])
همانگونه که مشاهده میشود این آیات نیز ناظر به افراد و گروههای خاصی است ولی جریان واقعه به صورت کلی بیان شده و نامی از کسی نیامده است.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كافِرُونَ»[27] (و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مىشوند، و گواهان خواهند گفت: «اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند. هان! لعنت خدا بر ستمگران باد. همانان كه [مردم را] از راه خدا باز مىدارند و آن را كج مىشمارند و خود، آخرت را باور ندارند.)[28]
أبي عبيده از امام صادق (علیه السلام) در مورد این آیه «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ» سؤال کرد. حضرت پاسخ دادند: آنها چهار بزرگ و فرمانروای قریش بودند که بعضی از بعض دیگر تبعیّت میکرد.[29] در برخی تفاسیر نام یکی از این چهارتن معاویه ذکر شده است.[30]
از سوی دیگر در این آیه از شاهدان روز قیامت یاد شده که میتوان گفت با توجه به اينكه در آيات ديگر قرآن، پيامبران خدا به عنوان شاهدان اعمال معرفى شدهاند، ظاهر اين است كه در اينجا نيز منظور همانها باشند[31] هر چند از حضرت صادق عليه السّلام در مورد این جمله «وَ يَقُولُ الْأَشْهادُ» روايت شده که فرمودند، مقصود از اشهاد، ائمه (عليهمالسّلام) میباشند.[32]
«أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ يُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما كانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ ما كانُوا يُبْصِرُونَ»[33]. (آنها هیچگاه توانایی فرار در زمین را ندارند؛ و جز خدا، پشتیبانهایی نمییابند! عذاب خدا برای آنها مضاعف خواهد بود؛ (چرا که هم خودشان گمراه بودند، و هم دیگران را گمراه ساختند؛) آنها هرگز توانایی شنیدن [حق را] نداشتند؛ و [حقیقت را] نمیدیدند).[34]
در مورد مصداق «اولئک» در این آیهی شریفه چند قول مطرح است. یکی آنکه مصداق آن كفّار هستند و قول دیگری که از ابن عباس نقل شده که بتها مصدایق آن شمرده شدهاند.[35] ولی در هر صورت در آیهی قبل، صحبت از کسانی است که مردم را از راه خدا باز میدارند و در این آیه خداوند به توصیف آنها پرداخته است؛ بدین شکل که آنها نه گوش شنوا دارند و نه چشم بينا.[36] و بدین طریق قرآن کریم در پی آن است که به انسانها بیاموزد که نپذیرفتن دین الهی و بازداشتن مردم از راه خدا باعث مرگ روحانی و از کارافتادن چشم و گوش قلب میشود، به نحوی که انسان قادر نخواهد بود راه راست و طریق نجات را ببیند و آنرا بپیماید.
از بررسی برخی آیات سورهی هود و نیز دیگر آیاتی که شأن نزول خاصی داشته و در مورد فرد یا گروه مشخّصی نازل شدهاند، میتوان نتیجه گرفت که عدم ذکر نام افراد در قرآن کریم به سبب وقوع تحریف در این کتاب آسمانی نیست؛ بلکه رویه قرآن کریم به شکلی است که از ذکر نام افراد به جز مواردی خاص که مصلحتی اقتضا کرده، خودداری نموده است؛ علّت این امر هم آن است که اساساً قرآن، کتابی جهانشمول و متعلّق به تمامی اعصار و امصار است و احکام و رهنمودهای هدایتگر آن متوجّهی تمامی انسانهاست و متعلّق به قوم یا گروه یا فرد خاصی نمیشود.
1. قرآن کریم
2. فولادوند ، محمد مهدي ، ترجمه قرآن ، دار القرآن الكريم ، اول ، تهران ، 1415هـ ق.
3. مکارم شيرازي، ناصر، الامثل في تفسير كتاب الله المنزل، مدرسة الامام علي بن ابي طالب، قم ، 1421هـ ق.
4. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الاسلاميه، تهران، 1374.
5. بروجردي، محمد ابراهيم، تفسسير جامع، انتشارات صدرا ، چ6، تهران، 1366.
6. مازندرانی، ملا محمد صالح، شرح أصول الكافي، تهران، المکتبه الإسلامیه، 1384ه.ق.
7. ابنجوزي، عبدالرحمن بن علي، زاد المسير في علم التفسير، دار الكتاب العربي، بيروت، 1422هـ ق.
8. عياشي، محمد بن مسعود، كتاب التفسير، چابخانه علمی, تهران,1380 هـ ق.
9. شوكاني، محمد بن علي، فتح الغدير، دار ابن القدير دار الكلم الطيب، بيروت، 1414 هـ ق.
10. قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، دارالكتاب، چ4 ، قم، 1367.
11. عروسيحويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، اسماعيليان، چ4، قم، بیتا.
12. موسوي همداني، محمد باقر، ترجمة تفسير الميزان، جامعة مدرسين، چ5، قم، 1374.
13. كاشي، فتح الله، تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، كتابفروشي محمد حسين علي، تهران، 1336.
14. فيض كاشي، محسن، تفسير الصافي، الصدر، چ2، تهران، 1415 هـ ق.
15. نجفيخميني، محمدجواد، تفسير آسان، انتشارات اسلاميه، تهران، 1377.
[1] - هود آيه/ 5 .
[2]- فولادوند، محمدمهدي، ترجمه قرآن، دار القرآن الكريم، ج1، ص221.
[3] - مکارم شيرازي، ناصر، الامثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج6، ص460.
[4] - ابن جوزي، عبد الرحمن بن علي ، زاد المسير في علم التفسير ، ج2، ص 357و 358
[5] - بروجردي، محمد ابراهيم، تفسسير جامع، ج3، ص25.
[6] - مولي محمد صالح مازندراني، شرح أصول الكافي، ج ١٢، ص١٤٥.
[7] - ابنجوزي، همان.
[8] - هود/6
[9] - فولادوند، محمدمهدي، ترجمه قرآن، ج1، ص221.
[10] - عياشي، محمد بن مسعود، كتاب التفسير، ج2، ص 139.
[11] - هود/ 9-10.
[12] - فولادوند، محمدمهدي، ترجمه قرآن، ج1، ص222.
[13] - شوكاني، محمد بن علي، فتح الغدير،ج2، ص551.
[14] - ابنجوزي، عبد الرحمن بن علي، زاد المسير في علم التفسير، ج2، ص360.
[15] - هود/12.
[16] - فولادوند ، محمد مهدي ، ترجمه قرآن، ج1، ص222.
[17] - قمي، علي بن ابراهيم، تفسير قمي، ج1، ص323.
[18] - عياشي، محمد بن مسعود، كتاب التفسير، ج2، ص 141.
[19] - بروجردي، محمد بن ابراهيم، تفسير جامع، ج3، ص257.
[20] - هود/ 17.
[21] - ترجمه فولادوند، ج1، ص223.
[22] - عروسيحويزي، عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، ج2، ص344.
[23] - موسوي همداني، محمد باقر، ترجمة تفسير الميزان، ج6، ص238.
[24] - كاشي، فتح الله، تفسير منهج الصادقين في إلزام المخالفين، ج4، ص42.
[25]- فيض كاشي، محسن، تفسير الصافي، ج2، ص 43.
[26] - نجفيخميني، محمدجواد، تفسير آسان، ج7، ص 249.
[27] - هود/ 18 و19.
[28] - ترجمه فولادوند، ص 223.
[29] - عياشي، محمد بن مسعود ، كتاب التفسير، ج2، ص143.
[30] - فيض كاشاني، محسن، تفسير الصافي، ج2، ص 43.
[31] - مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج9، ص 65.
[32] - بروجردي، تفسير جامع، ج3، ص26 و عروسي حويزي ،عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، ج2، ص347 و تفسير القمي، ج1، ص325.
[33] - هود/ 20 .
[35] - ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، زاد المسير في علم التفسير، ج2، ص366.
[36] - مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج9، ص62 و طباطبایی، سیّد محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن،ج10، ص 19.